آنگه که خیره شدم بر تو
واژه واژه های درونت را
خواندم
نه یک بار ،که بار ها
تمام وجودم
در داغ داغ درد مچاله شد
دردی که در لایه های شهر
بیداد می کند
دردی که روز و شب
در پشت چهره های فکاهی
در پشت گونه های دخترکان کال
که به تاراج می روند
در پشت چشمک چشمان هیزباز
کز اوج ناشناسی خود
وز اوج بی کسی
تاراج می شوند
صدها هزار هزاردفعه
مرا دار می زند
دردی که بیدادیش
پنهان برای دیگری و پیدا برای ماست
نظرات شما عزیزان:
zohre 
ساعت13:45---23 شهريور 1390
سلام وهزاران درود
زیبا بود و عمیق
فقط چند نکته
یکی این که بعضی حروق مثل : کز ، وز
اگر نبود خیلی بهتر می شد چون شعر نو و امروزیست ولی این حروف آن را قدیمی کرده
وبعد این که مصرع یکی مونده به اخر رو نفهمیدم
پاسخ:
درود خدمت سرکار خانم طغیانی
سپاس از حضورتان
و اما در خصوص نقد نظرات آن گرامی شایسته توجه است که نوشتن ((کز) و (وز) به این خاطر است که خواننده راحتی به سبک و سیاق خواندن نوشته رهنمون شود
و اما در خصوص بند اخر سروده (( دردی که بیدادیش..)) منظور درد های اجتماعی است که اکنون میان جوانان ملموس است .. ...دردهایی که در پشت صورتک های حیزی و ...پسرکان و دخترکان کال جامعه را به تاراج می برد و بعضی ها تنها صورتک خندان آنان را می بیند حال آنکه دردون آنها سراسر شکوه و زاری و ستم بری است .. کیست که درد آنها را در پشت این نقاب بخواند و راهی به درمان آن بیابد...
پاینده باشید